بوی پونه

گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سرآید....گفتم که ماه من شو ، گفتا اگر برآید

بوی پونه

گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سرآید....گفتم که ماه من شو ، گفتا اگر برآید

جمله بسازید...

سلام دوست عزیز

از تو میخوام همین الان مدادتو برداری
و با چیدن کلمات زندگیت در کنار هم یه جمله بسازی
یک جمله دوست عزیز ... فقط یک جمله !!!

پیام های کوتاه

۲ مطلب در تیر ۱۳۹۳ ثبت شده است

پریشب با اهل خانه به مهمونی رفتیم برای افطار؛و بعد از آن هم برای صرف بستنی به پارک؛حس و حال خیلی خوبی بود ، خیلی وقت بود که اینجوری با شادی خانواده م شاد نشده بودم ...قبل از هرچیز از خدا میخواهم که شادی و نشاط را از هیچ خانه ای دریغ نکند و بعد ...

در مسیر برگشت به خانه در تمام مدت که در جاده در حال حرکت بودیم چشم دوخته بودم به ماشینی که جلوتر از ما بود؛چون تمام امید و زندگی من توی اون ماشین بود و این اولین باری بود که به خاطر داشته های زندگیم به خودم بالیدم و غرور و افتخار رو با تمام وجود احساس می کردم ...

داشتم فکر می کردم توی این زندگی خیلی ها به دنبال داشته هایی می گردند که من بدون هیچ تلاشی آنها را در آغوش زندگی خودم دارم؛پدری که خودش داماد آینده ی خودش رو انتخاب کرده ، و به پشتوانه ی همین موضوع دلم قرصه و پشتم محکم ، که در لحظات سخت تنهایمان نخواهد گذاشت و با جان و دل از ما و زندگی و آینده ی ما حمایت خواهد کرد. مادری که هم چنان مثل بچگی ها غصه ی من را می خورد و با هر آخ من تمام وجودش به درد می آید و با چشمان نگرانش برای من و زندگی من دعا می کند. برادرانی که هرکدام دنیایی از واژگان مهر و محبت را به یاد من می آورند و حسرت نداشته ها را از من دور می کنند. و همسری که دستم در دستانش نشسته داشته های من را کامل می کند و دین و دنیایم را تضمین...

پس وای بر من؛وای بر من اگر لحظه ای از شکر خدا غافل شوم و نداشته هایم را فریاد بزنم تا به گوش خالق مهر و عاطفه برسد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۳ ، ۱۷:۲۵
پونک

گاهی دلم پر است ، گاهی بانشاطم و گاهی خسته ، گاهی شادم و گاهی هم غمگین ، گاهی راضی هستم از روزگاری که می گذرد ، گاهی باز هم راضی هستم اما ...

گاهی حتی می نویسم؛آنچه را که در دل دارم می نویسم و هنوز جوهر قلم بر کاغذ خشک نشده پاره می کنم هرآنچه را که لحظاتی پیش با آه و ناله بر کاغذ آورده بودم!!! جالب است ؛ اینکه خودم هم نمی دانم دردم چیست و از چه چیز و چه کس گله مندم

شاید من بلد نیستم ؛ راه و رسم زندگی را ، شاید هم خوب است گاهی از خودم گلایه ای داشته باشم ، خودم را متهم بدانم و سرزنش کنم ؛ شاید این گونه ذهنم کمی آرام گیرد و دلم تسکین یابد ، شاید هم بالاخره بفهمم که جواب تمام سوال هایم خودم بوده ام و نه کس دیگری...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۳ ، ۰۱:۲۵
پونک