بوی پونه

گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سرآید....گفتم که ماه من شو ، گفتا اگر برآید

بوی پونه

گفتم غم تو دارم ، گفتا غمت سرآید....گفتم که ماه من شو ، گفتا اگر برآید

جمله بسازید...

سلام دوست عزیز

از تو میخوام همین الان مدادتو برداری
و با چیدن کلمات زندگیت در کنار هم یه جمله بسازی
یک جمله دوست عزیز ... فقط یک جمله !!!

پیام های کوتاه

کمی از محاسن فضای مجازی!!!!

جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۸، ۰۱:۱۱ ب.ظ

تو خیابون بودیم. به آقامون گفتم دلم نمی خواد برم خونه , بیا بریم خونه بابات اینا. باباش اینا رفتن کربلا خونه نیستن , خواهرشوهرم و عمه و مامان بزرگشون هستن خونه( مامان بابای آقامون توی یه اتاق تو خونه ی پدرشوهرم زندگی می کنند که هرکدوم از بچه ها نوبتی میان پیششون که مراقبشون باشند , خواهرشوهرمم برا اینکه عمه شون تنهاست اومده بهشون سر بزنه ) 

الان ساعت ۲۳:۴۳ روز دوشنبه ۱۵ مهر ۹۸ هست , من هم برا اینکه دلم واشه یکم به گل های قالی نگاه می کنم , یکم به بازی پسرم با دخترعمه ش روشنا , یکم به آقامون که داره کلیپای اینستاشو چک می کنه و با اندکی خودخواهی صداشو بلند کرده , انگار نه انگار کسی به غیر از خودش تو اتاقه ! یکم به خواهرشوهرم که کاش من می فهمیدم این همه که همیشه در حال تایپ کردن و تغییر چهره است با کی اینقد درد دل می کنه ؟!!!wink  ( البته این رو هم میدونم که مهدیه جون خیلی با هم کلاسی های دوره ی مدرسه ش در ارتباطن و کلی تو فضای مجازی با هم گپ می زنن) کمی هم به عمه خانوم که بنده خدا خیلی دلش می خواد حرف بزنه , یکی دو جمله که مکالمه می کنیم یه چیزی یادش میاد میره تو گوشیش دیگه بر نمیگرده ! ​​​​​و البته همه ی این صحنه ها مزین شده با موسیقی متن ملایم خروپف مامان بزرگ ( البته اگر صدای گوشی آقا اجازه بده !) 

خلاصه اینکه منم با خودم فکر کردم چی کار کنم سرگرم بشم , که یه دفه یادم اومد از صفحه ی یادداشت گوشی کوچولوی خودم که چند جمله ی از لحظات گرانبهای زندگیم رو برای شما بنویسم . 

همین که شروع کردم به نوشتن با صدای خنده ی خواهرشوهرم سرم رو بالا گرفتم که چی شد , میگه یکی باید از ما عکس بگیره , همه سرها تو گوشیه, آزاده تو دیگه خیلی زشته ! ( مهدیه جون می دونه من نه امکاناتشو دارم ! نه خیلی حوصله ی فضای مجازی و گوشی و این چیزا رو دارم, معمولا هم تو این جمع ها کلی حوصله م سر میره angry)

 

 

 

پ.ن : تا من باشم دیگه بیخودی دلم نگیره , یا اینکه همیشه یه کتاب کوچیک همرام باشه تا بقیه رو به خاطر حوصله ی سر رفته ی خودم سرزنش نکنم.

 

پ.ن ۲: آقامون که این مطلب رو خوند گفت خیلی یه طرفه قضاوت کردی و قیافه ی حق به جانب گرفتی.indecision

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۷/۲۶
پونک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی